یار من باد
کاش نوایی بود
نوایی از ندای نی عاشق تر
سوزی خواهانم
ساده دل تر از، آوای لری در دشت سنجاقکها
کاش با باد یار
و دانه های قاصدک را با هم می کاشتیم
می ساختیم
کلبه ای گلی و خوش بو
که اطرافش همه صداقت و چمن
سحر گاه ، یار مژده اذان را کول می کرد
در خانه ما را می زد
تا نماز را با ستاره ها ادا کنم
صبح
یک دشت وسیع
سراسر چمن
به اندازه یک تن آری از چمن
در صبحی که باد حال دمیدن دارد
دستها باز
احساس اینکه جزئی از هوا بودن
خنکی زمین و نوازش نسیم
مملو از حس زیبای شکفتن تا نسیمی دیگر
نیم خیز شدن
وقتی خورشید ، سخره ها را دَرنَوَردید
از پشت کوه سرک کشید
دریا را سلام گویم
و به خورشید خسته نباشید
........
یا حق
شعر زیبایی بود. موفق باشی. تابعد...
salam.mersi ke mano khabar kardi.manam yeki az bozorg tarin narezuham dashtane ye kolbeye geli ya hala choobie.va ye alame sokot
سلام
ممنون از افت
شعرتان را خواندم..........
خوب بود
خوشحال می شم به وبلاک یاور همیشه مومن هم سری بزنی
همیشه بهاری باش