مثل شب
سرخی ابرها پرنده ای را با بالهای گشوده در خود بلعید.
آفتاب آفتابگردان را تا سلامی دیگر بدرود گفت.
من می آیم.
دستم را بر گردن درخت می اندازم.
با باد همسفر می شوم .
از لابه لای شاخ وبرگ درخت بید
صدای سوز
خود را هم نوا میکنم با جیر جیر و قور قور جیر جیرک ها قورباغه ها.
سلام خفاش را به جغد ، دریا را به ماه و سلام ستاره ها را به شبنم می رسانم.
دل مهتابی رود را تنها می گذارم .
از بالای سپیدار، می خزم بر تاقچه گلی آن دهقان پیر.
صدای، چرق خرچ چروق سوختن تنه درخت درون بخاری.
نور
فانوس مرا گم می کند در روشنایی نرمی.
از پنجره
گشوده با نسیم می روم به دیدار تپه خاکشیرها.
تا غروبی
دیگر که سلام کنم بر ستاره چشمک زن.
وبالهایم
را بگشایم روی دل تنهاتان.
یا حق
سلام
کاش میشد چشمها رو شست تو قحطی و بی ابی ...
ممنون که به من سر زدی ...
یادت باشه اگه اومدی شمع بیاری جای گل .گل پرپر شده دارم کسی نیست اشک بریزه شمع بیار تا جای خالیش پر بشه
ماه
شعرت بدک نیست ولی شعرای سهراب اصولا یه چیزه دیگن/فکر کنم اینم مال خدابیامرز سهراب علیه الرحمه ست./ خدابیامرز سهراب خیلی از این تیپ شعرا تلاوت میکرد... هی یادش بخیر........
خیلی خوب بود.
ممنون که بهم سر زدی.
سلام داری خوب شروع می کنی ۲ تا چیز کم داری یکی شمارنده یکی هم لینک وبلاگ من (هر چی که فکر کنی تو این وبلاگ هست ) کمک خواستی در خدمتم
سلام .
وب لاگ تو هم جالب بود.
منظورت از اینکه دیگه این عکسارو نبینم چی بود؟
bye
سلام .... وبلاگت قشنگه .... مرسی که به من سر زدی .... اما ... اما تو گمنامی و من نمی خواهم که گمنام باشی .... پس بیا و مرا بهتر بشناس ....
وقتی پدرم مرد پاسبانها همه شاعر بودند
مادرم از خواب پرید
خواهرم زیبا شد
مرد بقال از من پرسید چند من خربزه می خواهی ؟
من به او گفنم دل خوش سیری چند ؟
من مسلمانم !!!
مرسی دوست عزیز که به من سر می زنی.
زیبا بود.
موفق باشی.
خوش امدی به خانه خویش
چه زیباست اینجا
تشکر میکنم از محبتتون !
سلام غریبه آشنا
از اینکه به من سر زدی ممنونم.امیدوارم آغازت دلپذیر و ماندنی باشد .موفق و پاینده باشی
به امید روزی که دیگر برایم گمنام نباشی
در گوشه ای تنها پناه گرفته ام و در دنیای آرزو و افکارم غرق شده ام . و به یاد آن عشق سفر کرده می افتم با یاد او آسمان دلم سخت طوفانی و ابری شد.بغضی جانکاه در گلو پدید آمد... اما کم کم و بی اختیار قطرات پاک و زلال اشک همچون بلور از چشمه سار چشم به حرکت درآمده و بر گونه ها روان شد. از خود پرسیدم این همه سکوت برای چیست؟
پس چرا سکوت؟ چرا لب فرو بسته و دیدگان بر هم نهاده اند؟ مگر غیر آن است که عاشق در فراق معشوق یک دم آرام و قرار ندارد؟ و تا وصال معشوق را درک نکند یک لحظه چشم بر هم نخواهد گذاشت ؟ گفته اند که عاشق در فراق معشوق همیشه و همواره در سوز و گداز و نجواست؟ سکوت ، واژهای غریب و نامفهوم در نزد عاشق است.... پس چرا این همه سکوت؟ آیا این خفتگان گمگشته خود را یافته اند که این چنین آسوده خاطر سر بر بالین ، لب فرو بسته و دیده بر هم نهاده اند.؟ آیا . . ؟
سلام عزیز مهربون خوبی ، راستش حرف شما درست ولی اگه سر تا سر وبلاگم رو بگردی نمی تونی عکسی شبیه اون پیدا کنی ، تو این پستم خیلی احساس تنهایی کردم ، من فقط تو زندگیم این یه دونه آرزو رو دارم که یه روز عشقمو عاشقونه بغل بگیرم ، و غیر اون فقط می تونم مرگ و آغوش بگیرم .راستی چرا واسه پست قبلیم کامنت زدی؟؟!!. سرتا سر کلبه ات بوی عشق و مهر و محبت میده ، خیلی زیبا می نویسی . همیشه سبز و مهربون بمونی و سبد زندگیت مملو از شکوفه های عشق و شادی .
salam,webloge jalebo ghashangi dari.dar zemn merc ke be man sar zadi
سلام دوست عزیز.
مرسی که به من سرزدی و ممنون از ابراز لطفت.
قطعه زیبایی هم نوشته بودی.
امیدوارم موفق باشی.
بازم پیش ما بیا.
شاهد
راستی چرا این اسم رو انتخاب کردی؟
مرسی به من سر می زنی.
سلام
خوب هستین ؟
این روزا دیگه عشق خریداری نداره...........
من تو راه عشق خیلی نامردی.........
امیدوارم که موفق باشی
اگه تونستی یه سری هم به ما بزن
اگرم خواستی تبادل لینک کنیم با خبرم کن
همیشه خوش باشی
سلام وبلاگ قشنگی داری خوشهال می شم وبلاگ منم سر بزنی